آيه
سلام ياران. از اين كه دقايقي از لحظات خوب تان را صرف بازديد از اين كلكين مجازي مي كنيد تشكر مي كنم. دوست عزيزم آقاي محمود جعفري هميشه دقت بسيار خوبي داشته ودارد، براي اين عزيز عرض كنم كه بلي سفري به گذشته به سفارشي دوستي بود و من ناگزير اطاعت. اما چند ماه پيش عزيز ديگري كه آقاي دكتر محمد امين زواري اش مي گويند نيز مرا مورد لطف قرار داده بود و ياد آورشده بود كه شعري در باره ي (گوهر ناياب) مادر در اين كلكين بگذارم. شعر كه در زير مي خوانيد شايد رضايت هر دو دوست و تمام دوستان ديگر را جلب كند. چون هم تازه است و هم براي مادر. نام اين شعر آيه است. همان طوري كه مي دانيد بخشي اعظم از مردم هزاره به مادر "آيه" مي گويند.
"آيه"
دلت آغاز خورشيد است
لبت سرشار لالايي
بخوان لالا ايي ديگر
بگو از باغ بالايي
منم آن كودك شوخت
كه دايم ناز مي دادي
به روي شانه هاي خود
هميشه گاز مي دادي
هميشه قصه مي كردي
پدر جان باز مي آيد
گلاي خانه مي خندد
صداي ساز مي آيد
پدر نامد نخور غصه
برايت خانه مي سازم
خزان شال گلدارت
پر از پروانه مي سازم
تو لالايي ترين شعري
تو دريايي ترين گوهر
تو قرآني ترين نامي
بخوانم "آيه" ات مادر
كلكيني براي همه كودكان افغانستان